معنی مترسک مزارع

حل جدول

مترسک مزارع

آدمک، هراسه


مترسک

سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر در سال 1363

هراسه

لغت نامه دهخدا

مزارع

مزارع. [م َ رِ](ع اِ) ج ِ مزرع، به معنی جای کاشتن.(آنندراج). ج ِ مزرعه.(دهار)(ناظم الاطباء). کشت زارها.(دهار). مزرعه ها.(ناظم الاطباء):
از مزارعشان برآمد قحط و مرگ
از ملخهائی که می خوردند برگ.
مولوی.
|| دیه کوچک.(از آنندراج)(از غیاث).

مزارع. [م َ رِ](اِخ) دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، در 89هزارگزی شمال بندرعباس و 5 هزارگزی غرب راه کرمان به بندرعباس، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 114 تن سکنه است. آبش از قنات، محصولش خرما و مرکبات، شغل مردمش زراعت است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

مزارع. [م ُ رِ](ع ص) زراعت کننده و کشاورز.(آنندراج)(غیاث)(ناظم الاطباء). کشتکار.(ناظم الاطباء). برزگر. کدیور.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و اکثر مواضع دیوانی...به معاملان از قضاه و مزارعان و ارباب داد.(تاریخ غازانی ص 259). مزارعان و معاهدان از اهل ذمت جزیه ٔ سرهای ایشان بر دو صنف بوده است.(تاریخ قم ص 112 و 113).


مترسک

مترسک. [م َ ت َ س َ] (اِ مصغر) مترس کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مترس شود. || سر خر. مزاحم. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

مزارع

(مَ رِ) [ع.] (اِ.) جِ مزرعه، کشتزارها.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مزارع

کشتزارها، مزرعه‌ها

عربی به فارسی

مزارع

کشاورز , دانشجوی دانشکده ء کشاورزی

فرهنگ عمید

مزارع

مزرعه

کشاورز،
(فقه، حقوق) کسی که زمین خود را با عقد مزارعه به دیگری واگذار می‌کند،

فرهنگ فارسی هوشیار

مزارع

جمع مزرع، جای کاشتن، کشتزارها

فرهنگ فارسی آزاد

مزارع

مَزارِع، کشتزارها، محل ها و زمین های زراعت (مفرد: مَزرَعَه)،

واژه پیشنهادی

مترسک

آدمک

ترسانک

معادل ابجد

مترسک مزارع

1038

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری